بهانه های زندگی

سلام جینگیلای خاله خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟خوشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟سلامتید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خدارو شکر منم خوبم...میدونین چند وقته نیومدم اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه عالمه وقته...سجاد جونم تو که حسابی مشغول درس و مدرسه ای دستتم بد نیست ناخونت تازه افتاده یکمی رشد کرده...راستی اینجا ننوشتم چی شده بوده دستت...اره خلاصه اوایل مدرسه ها دوست جونای سجاد یه لطف بزرگ در حقش کردن دست کوچولوش و گذاشته بودن لای در دو تا از انگشتاش اسیب دیده بود که چند روز تو اتل بود که خداروشکر الان بهتر شده خب بگذریم بیاییم سراغ این مبین قلمبه...جیگر خاله ...نفس خاله...الان برا خودش ٤ دست و پا میره میشینه از در و دیوار و مبل و صندلی میگیره وایمیسته بعد برمیگرده نگاه میکنه که بگه اره دیگه منم برا خودم مردی شد...